تألیف: استاد فاضل حاج ملاعبدالله احمدیان
2- تدوین کتب جوامع حدیث
دومین بخش از کتابهای غیر مستقل تدوین جوامع حدیثی است، جوامع، جمع جامع که در اصطلاح محدثین به دو معنی استعمال میگردد، اول کتابهایی که مستقلاً تألیف میگردند و مشتمل بر تمام[489] ابواب هشتگانهی حدیث هستند یعنی: «عقاید، احکام، رقاق، آداب طعام، تفسیر، تاریخ و سیر، سفر و قیام و قعود (که شمایل هم نامیده میشود) و مناقب و مثالب و هر کتاب حدیثی مشتمل بر ابواب هشتگانه باشد آن را جامع مینامند، زیرا در یکایک این ابواب و موضوعات کتابهایی تألیف شدهاند مانند: «کتاب توحید[490] ابن خزیمه در عقاید، و سنن اربعه در احکام، و کتاب زهد امام احمد در رقاق، و کتاب ادب مفرد بخاری در آداب، و کتاب ابن مردویه و ابن جریر در تفسیر، و کتاب شمایل ترمذی در سفر و قیام، و کتاب نعیم بن حماد در متن و ...» و هر کتاب حدیثی مشتمل بر تمام ابواب هشتگانه باشد چون آنها را در خود جمع کرده است آن را «جامع» مینامند مانند جامع بخاری و جامع ترمذی.[491]
دوم «جامع» به معنی کتابی است که مستقلاً تألیف نشده است بلکه از جمع کردن روایات کتب اصلی (صحاح سته و موطا و مسندها و ...) به وجود آمده است و این جامعها دو نوع هستند یکی جامع تنها روایات صحیحین و دیگری جامع روایات صحاح سته و غیره.
الف- جامع تنها روایات صحیحین که به چهار شکل صورت گرفته است.
اول با جمع کردن تمام روایات صحیحین بدون هیچ تغییری در نظم و بدون هیچگونه تعبیر و تفسیر عبارات آنها و اکثر جوامع به این شکل صورت گرفته است که به وسیلهی این دانشمندان جمعآوری شدهاند: «جوزقی نیشابوری (م ـ 388) ابومسعود دمشقی ابراهیمبن عبید (م ـ 401)، اسماعیلبن احمد معروف به ابن فرات سرخسی (م ـ 414)، ابوبکر احمدبن محمد برقانی (م ـ 425)، محمدبن نصر فتوح حمیدی (م ـ 488) حسین بن مسعود مشهور به فراء بغوی (م ـ 516) محمدبن عبدالحق اشبیلی (م ـ 581) احمدبن محمد قرطبی (م ـ 642)، صاعانی[492] (م ـ 650) که جامعش به نام «مشارق الانوار[493] النبویه، من صحاح الاخبار المصطفویه» شهرت یافته است.
دوم، با جمع روایات صحیحین و تغییر ترتیب آنها و مرتب کردن آنها به ترتیب مسندها مانند جامع ابراهیم بن عبید و حمیدی.
سوم، بعد از جمع روایات صحیحین کلمات و مشکل و عبارات معضل آنها را نیز توضیح دادهاند مانند جامع ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزی به نام «کشف المشکل من[494] حدیث الصحیحین».
چهارم، تمام روایات صحیحین را جمعآوری نکردهاند، بلکه مشترکات و آنچه در بین مسلم و بخاری مورد اتفاق بوده جمعآوری کردهاند مانند کتاب «زاد المسلم فیما التفق علیه البخاری و مسلم، تألیف محمد حبیب الله شنقیطی (م ـ 1363) و کتاب اللؤللؤ و المرجان فیما اتفق علیه الشیخان تدوین محمد فؤاد عبدالباقی از معاصرین.
جوامع صحاح سته و غیره
ب- جوامع صحاح سته و غیره، تألیف جوامعی مشتمل بر احادیث صحاح سته و ... از نیمه اول قرن ششم آغاز گردیده و تا عصر حاضر ادامه داشته است، و اینک معرفی اهم آنها:
1- نخستین جامع از کتب حدیث که با استفاده از کتب متقدمین به وجود آمد، کتاب «التجرید الصحیح للصحاح السته» تألیف احمدبن[495] رزین بن معاویه (م ـ 535) است، این مؤلف همانگونه که از نام کتابش پیداست به جمع روایات کتب ششگانه پرداخته است اما با این تفاوت که به جای «سنن ابن ماجه»، «موطای ابن مالک» را در نظر گرفته است و از طرف دیگر تنها منتخباتی از آن صحاح را جمعآوری کرده، و موفق به تبویب دقیق روایتها و تنظیم کامل کتابش هم نگشته است، ولی چون در این اقدام پیشتاز بوده و قدم اول را برداشته همراه تحسین در تدوین جوامع سرمشق محدثین بعدی گردیده است.
2- دومین جامع حدیثی کتاب «مصابیح السنه»[496] است که تألیف حسین بن مسعود شافعی مشهور به فراء بغوی[497] (م ـ 516) میباشد بغوی در (مصابیح السنه) روایات کتب هفتگانه حدیث یعنی صحاح سته و موطا مالک بن انس را جمعآوری کرده، و پس از حذف سند، آنها را با تبویب جدید تنظیم نموده است، بغوی روایات صحیحین (مسلم و بخاری) را صحیح شمرده است و احادیث آنها را با تعبیر (من الصحاح) بیان کرده است و احادیث بقیه سنن و احادیث موطا را، حدیث حسن شمرده است[498] و با تعبیر «من الحسان» آنها را ذکر نموده است.
«مصابیح السنه» بغوی با همهی محسناتی که داشت به علت حذف سند و حتی حذف نام راوی اصلی روایتها، دچار نقص فنی شده بود به همین جهت بعدها توسط دانشمند معروف به خطیب تبریزی (م ـ 730) مورد اصلح و تهذیب قرار گرفت، و در مورد هر حدیثی به ذکر راوی و به ذکر کتابی که حدیث از آن نقل شده بود، پرداخت و در اکثر بابها پس از دو فصل «صحاح و حسان»[499] فصل سومی را هم اضافه کرد که مشتمل بر احادیث ضعاف بود، و خطیب تبریزی کتابش را که ـ مصابیح السنه اصلاح شده بود، «مشکاه المصابیح»[500] نامید و این کتاب به گونهای مورد توجه دانشمندان قرار گرفت که عدهی زیادی به شرح آن مبادرت نمودند، از جمله قاضی ناصرالدین[501] عبدالله بن عمر بیضاوی (م ـ 685) شرح مفید و مهمی را بر مشکاه المصابیح نوشت.
3- یک کتاب جامع حدیثی دیگری که در قرن ششم هجری جلب توجه کتاب «جامع الاصول لاحادیث الرسول»[502] تألیف ابوالسعادات مبارک بن محمد[503] معروف به ابن اثیر جزری (م ـ 606) است، وی همان کتاب رزین «التجرید الصحیح للصحاح السته» را اصل و مبنای کار خود قرار داده و آن را مهذب و مرتب ساخت و علاوه بر منتخبات رزین سایر روایات صحاح سته را که رزین کنار گذارده بود در کتاب خود وارد ساخت، ابن اثیر در این تألیف اسناد روایات را حذف کرد و تنها به ذکر نام آخرین راوی از صحابه یا تابعین اکتفا نمود و همچنین احادیث را بر مبنای حروف الفبا، فصلبندی کرد، و در ذیل پارهای از لغات و تعبیرهای دشوار روایتها، توضیحاتی اضافه کرد، به همین جهت کتاب «جامع الاصول» برای مراجعهکنندگانی کتابی سهل التناول به شمار میآمد و عدهای در صدد اختصار آن برآمده و جمعی نیز به نگارش شروحی بر آن مبادرت نمودهاند، و از جمله اختصارکنندگان ابوجعفر محمد مروزی (م ـ 682) و بقیهالله بن رحیم[504] حموی (م ـ 738) و عبدالرحمن بن علی مشهور به ابن الربیع شیبانی (م ـ 944) بودهاند، و مختصر اخیر به عنوان بهترین مختصر و بنام «تیسیر الوصول»[505] مکرر چاپ شده است، و از جملهی شارحان جامع الاصول میتوان از شیخ عبدربه مشهور به قیلوبی از علمای معاصر نام برد که به نگارش شرحی موسوم به «جامع المعقول و المنقول شرح جامع الاصول» مبادرت کرد، اما ناتمام مانده است.
4- جامع حدیثی دیگر «جامع المسانید و الألقاب» است که به وسیله ابوالفرج عبدبن علی خوزی معروف به ابن جوزی[506] (م ـ 597) تألیف گردیده است، وی در این کتاب روایات صحیحین و مسند و ابن حنبل و جامع ترمذی را جمعآوری نموده است، و بعدها به وسیلهی ابوالعباس احمدبن عبدالله مکی معروف به محبالدین طبری[507] (م ـ 694) به گونهی جدیدی مرتب و مهذب گردید.
5- بزرگترین کتاب جامع حدیثی «جامع[508] المسانید و السنن الهادی لاقوم السنن» تألیف محدث بزرگ و معروف، اسماعیلبن عمربن کثیر معروف به ابن کثیر دمشقی (م ـ 694) است، در این کتاب در حدود یکصد هزار روایت از صحاح سته و مسند احمدبن حنبل و مسند ابوبکر بزاز و مسند ابویعلی موصلی و معجم کبیر طبرانی آورده شده است و در آن هر نوع حدیثی اعم از صحیح، حسن، ضعیف، دیده میشود. ابن کثیر کتاب مسانید الحدیث را به ترتیب مسانید حدیثی تنظیم کرده است وی در آغاز در مورد هر کدام از اصحاب شرح حالی نوشته و سپس مجموع روایاتی که از آن صحابی در دست[509] داشته نقل کرده است، این کتاب در عصر حاضر بعد از آنکه به وسیله دو دانشمند صالح احمد و مصلح ابوعیل در مدینهی منوره تحقیق گردیده در سی و شش جلد به طبع رسیده است.
6- بزرگترین کتاب جامع حدیثی دورهی متأخرین کتاب «جمع الجوامع»[510] جلالالدین سیوطی (م ـ 911) است.
جلالالدین سیوطی این کتاب را (که به جامع کبیر سیوطی مشهور است) به منظور جمع کردن تمام احادیث پیامبر(صلی الله علیه وسلم) تألیف نموده، و روایات صحاح سته، مسند ابن حنبل و موطای مالک بن انس و سایر کتابهای حدیث را که تا بیش از هفتاد کتاب و مجموعهی احادیث برآورد شدهاند، در آن کتاب جمع کرده است و دربارهی جامع کبیر سیوطی دو نکته قابل توجه است: نکتهی اول اینکه سیوطی این کتاب را در دو بخش تدوین نموده است، نخست بخش اقوال، در این بخش سخنان منسوب به پیامبر(صلی الله علیه وسلم) بر پآیهی حروف ابجد مرتب شده است و اگر کسی جویای حدیثی باشد و نخستین کلمهی آن حدیث را بداند، به آسانی میتواند به متن کامل آن حدیث و رتبهی آن از حیث صحت و حسن و ضعف دست[511] یابد، دوم بخش افعال این بخش بر پآیهی مسانید اصحاب تنظیم شده است و کسی که به این بخش مینگرد آنچه را که یک صحابی از افعال پیامبر(صلی الله علیه وسلم) روایت کرده یا خود آن صحابی گفته و یا گفتار و کرداری که به وی نسبت دادهاند به طور یکجا در مسندی که بنام همان صحابی نامگذاری شده خواهد یافت[512] و سیوطی روایات را با حذف سندهای آن آورده و تنها به ذکر منابع اصلی و مخرج آنها اکتفا کرده است.
نکته دوم اینکه سیوطی بعد از تدوین جامعالکبیر که مشتمل بر احادیث صحیح و حسن و ضعیف و بیان یکایک آنها بود. کتاب جامع دیگری را تدوین نمود که فقط شامل احادیث صحیح و حسن بود و احادیث ساختگی و موضوع و ضعیف[513] در آن وجود نداشت و این کتاب دارای ده هزار و سی و یک حدیث (10031) و این دو کتاب سیوطی چون بر حسب حروف الفبا مرتب شده و خواننده را با رمز منابع آن احادیث رهنمون ساخته است در حکم فهرستهایی برای کتابهای اصلی حدیث است.
کتاب جامع الصغیر به وسیله محمد عبدالرئوف مناوی[514] با عنوان «فیض القدیر شرح جامع الصغیر» و نیز به وسیله شیخ علیبن احمد شافعی با عنوان «السراج المنیر» شرحی بر آن نوشته شده است.
7- علاءالدین علیبن حسام مشهور به متقی هندی (م ـ 975) کتاب جمع الجوامع سیوطی را مبنای کار خود قرار داده و روایات آن را بر مبنای حروف الفبا و همچنین نظم و موضوعات فقهی مرتب ساخته و آن را «کنزل العمال فی سنن[515] الاقوال و الافعال» نام نهاده است و متقی هندی به همین ترتیب احادیث جامع صغیر سیوطی[516] را مرتب کرده و آن را «منهج العمال فی سنن الاقوال» نام نهاده است.
متقی هندی کتب دیگری را نیز مانند «الاکمال فی سنن الاقوال» و «غایه العمال فی سنن الاقوال» تألیف نموده است و همچنین کنزالعمال را مختصر نموده و آن را «منتخب کنز العمال» نامیده است.
8- از دیگر جوامعی که به کوشش یکی از دانشمندان معاصر صورت پذیرفته است کتاب «التاج الجامع للأصول فی احادیث الرسول» تألیف شیخ منصور علی ناصف از علمای الازهر مصر است در این کتاب احادیث (بخاری و مسلم و ابوداود و ترمذی و نسائی) جمعآوری شده و در بین صحاح سته فقط از ابن ماجه حدیث روایت نشده است، روش تدوین این کتاب بر حسب ابواب فقهی است و برای اهل تحقیق به ویژه فقها مرجع مفیدی است، و در این کتاب احادیث مکرر و سلسلهی اسناد روایات حذف شده اما نام آخرین راوی و مرجع اصلی روایت معین شده است.
9- آخرین کتابی که در این قسمت باید معرفی شود کتابی است با نام و عنوان «المسند الجامع لاحادیث الکتب السته و مؤلفات اصحابها الاخری و موطا مالک و مسانید الحمیدی و احمدبن حنبل». این کتاب 1- احادیثش بر محور صحابه مرتب شده. 2- و احادیث هر صحابی به ابوابی مرتب گشته. 3- احادیث مقطوع و مرسل و معلق در این کتاب وجود ندارد. 4- این کتاب دارای هفده هزار و هشتصد و دو روایت (17802) که از یک هزار و دویست و سی و هفت تن صحابی نقل شده است. 5- این کتاب توسط هیئتی (سید ابوالمعاطی، محمد نوری احمد عبدالرزاق عبدابن ابراهیم زاملی و محمود محمد خلیل) و به سرپرستی بشار عواد عراقی تنظیم شده و در بغداد به طبع رسیده است.
جوامع احادیث فقهی
جوامعی که تا حال از آن بحث میکردیم جوامع حدیثی عام و شامل احادیث فقهی و اخلاقی و اعتقادی و غیره بودند و اینک بحث از جوامعی که فقط احادیث فقهی را در خود جمع کردهاند.
1- کتاب «السنن الکبری»[517] تدوین احمدبن حسین بیهقی (م ـ 458) که به تأیید بزرگترین حدیثشناس، ابن الصلاح شهرزوری، این کتاب جامعترین کتابی است که در موضوع احادیث فقهی تألیف شده است. بیهقی کتاب «السنن الصغری» را[518] نیز تدوین کرده که در نوع خود بینظیر است.
2- «الاحکام الکبری»[519] تدوین ابومحمد عبدالحق شبیلی معروف به ابن خراط (م ـ 82) این کتاب[520] در بردارندهی احادیث فقهی صحاح سته و موطا مالکبنانس و برخی دیگر از کتابهای حدیث است.
3- عمده الاحکام[521] تألیف حافظ بن عبدالواحد مقدسی (م ـ 600) در این کتاب روایات فقهی مورد اتفاق بخاری و مسلم جمعآوری شده، و ابن دقیق العید (م ـ 702) بر این کتاب شرحی نوشته که در مصر به چاپ رسیده است.
4- منتفی الاخبار[522] فی احکام ـ تألیف عبدالسلام بن عبدالله بن قاسم حرّانی معروف به ابن تیمیه (م ـ 652)[523] در این کتاب روایات احکام از کتابهای صحاح سته و مسند احمدبن حنبل استخراج شدهاند و اسناد آنها حذف گردیدهاند، و محمدبن علیبن محمد عینی معروف به شوکانی (م ـ 1250) شرحی را بر آن نوشته و آن را (نیل الأوطار) نامیده است.
5- الترغیب و الترهیب، تألیف عبدالعظیم بن عبدالقوی منذری (م ـ 656) و جمعی از محققین گفتهاند این کتاب از بهترین کتب حدیثی است که به جمع بین روایات و بیان درجهی آنها پرداخته است.
6- الامام فی احادیث[524] الاحکام، تألیف ابن دقیق العید (م ـ 702) مؤلف در این کتاب تنها به جمع متون روایات فقهی پرداخته و اسناد آنها را حذف کرده، و سپس به شرح آن پرداخته و آن را (المام) نامیده[525] اما به تکمیل آن موفق نگشته است.
7- تقریب الاسانید و ترتیب المسانید[526] ـ تألیف زینالدین ابوالفضل عبدالرحیم بن حسین عراقی (م ـ 806) است مؤلف این کتاب را ـ که مجموعهای از احادیث بود ـ برای فرزند خود ابوزرعه تألیف نمود و سپس به شرح آن پرداخت و آن را «طرح التثریب فی شرح التقریب» نامید، اما قبل از آنکه آن را به پایان برساند چشم از جهان فروبست، و پس از مرگ او این شرح توسط فرزندش[527] ابوزرعه (م ـ 826) تکمیل گردید.
8- بلوغ المرام من[528] احادیث الاحکام ـ تألیف ابن حجر عسقلانی (م ـ 852) مؤلف در این کتاب نزدیک به یک هزار و چهار صد حدیث فقهی را جمعآوری کرده است و این کتاب مکرر به چاپ رسیده است و عدهای از دانشمندان بر آن شرح نوشتهاند، که از جمله میتوان از شرحهای قاضی شرفالدین حسینبن حمد مغربی، محمدبن اسماعیل صنعانی (م ـ 1182) با عنوان: «سُبل السلام» و فاضل صدیق خان با عنوان «فتح العلام» نام برد.
3- کتب زواید حدیث
سومین بخش از کتابهای غیر مستقل حدیث، کتب زواید حدیث است، و مقصود از زواید، احادیثی است که در صحاح سته یا دیگر کتب مهم حدیث نیامدهاند، و به سه صورت تحقق مییابند اول به این صورت، احادیثی که لفظاً و معنا، به هیچوجه ـ نه به وسیله راویان صحابی همین زواید و نه به وسیله صحابیان دیگر در کتب صحاح سته و دیگر کتب نیامده باشند، دوم احادیثی که لفظاً یا معناً در کتب اصلی حدیث وارد شدهاند اما نه به وسیله صحابیهای روایتکنندهی زواید، سوم احادیثی که اگرچه با همان لفظ یا معنی در کتب اصلی حدیث وارد شده، اما متن حدیث در کتب زاید ـ در مقایسه با متن حدیث در کتب اصلی ـ از نکات اضافی و جدیدی برخوردار باشد به طوری که این نکات در بردارندهی حکم جدیدی بوده و یا مطلبی را قید زده، یا عامی را تخصیص کرده یا مشتمل بر بیان و تفصیل حدیث مجملی باشد، و قابل توجه اینکه احادیث موجود در کتب زواید از حیث اعتبار از منابع درجه دوم به شمار میآیند، و کتب زوایدنویسی بیش از بیست کتاب و معروفترین زوایدنویسان عبارتند از: ابوالعباس شهابالدین بوصیری (م ـ 840) و ابن حجر عسقلانی (م ـ 852) و نورالدین هیثمی (م ـ 807) و اینک معرفی کتابهای آنان:
اول مجمعالزواید[529] از نورالدین هیثمی، که نسبت به صحیح ابن حبان با نام «موارد الضمان» و نسبت به معاجم متوسط و صغیر طبرانی با نام «مجمع البحرین» و نسبت به معجم کبیر طبرانی با نام «البدر المنیر» و نسبت به مسند امام احمد با نام «غایه المقصد» کتابهای تألیف نموده، و هثیمی بعد از تألیف این کتابهای زواید، اسناد روایتها را حذف و همهی احادیث آنها را بر حسب موضوع تبویب نموده و تمام آن کتابها را در یک کتاب جمع نمود و آن را «مجمع الزوائد ومنبع الفوائد» نامید و این کتاب جامعترین کتاب در رشته زواید و جامع همهی ابواب و مطالب فقهی و اعتقادی و اخلاقی به شمار میآید.
2- «اتحاف الخیره[530] بزواید المسانید العشره» تألیف ابوالعباس بوصیری است و مؤلف در این کتاب دربارهی صحاح سته و نیز ده[531] کتاب مسانید حدیث «مسند ابوداود طیالسی، حمیدی، ابویعلی موصلی، و حارثبن محمدبن ابیاسامه و ...» دست به تحقیق زده و روایاتی را که در این کتاب وارد نشده یا احیاناً متضمن نکته و عبارت جدیدی است جمعآوری نموده است.
3- «المطالب العالیه[532] بزواید المسانید الثمانیه» تألیف ابن حجر عسقلانی است و مؤلف در این کتاب نسبت به صحاح سته و هشت کتاب از مسانید حدیث «مسند ابن عمر عدنی و ابیبکر حمیدی و مسدد بن سرهد و طیالسی و ابن منبع و ابن ابیشیبه و عبدبن حمید و حارث بن ابیسامه» دست به تحقیق زده[533] و زوایدی را تألیف کردهاند. چهارمین بخش از کتابهای غیر مستقل حدیث «مستدرکات» است.
4- مستدرکات
مستدرکات جمع مستدرک است و آن یادآوری احادیثی است که مؤلف کتابی بر حسب شرایطش آنها را از دست داده و در کتابش نیاورده است مانند مستدرک حاکم[534] نیشابوری، وی در این کتاب که (8864) هشت هزار و هشتصد و شصت و چهار حدیث است به جمعآروی سه نوع حدیث به شرح زیر پرداخته است:
1- احادیثی که مطابق با همان شرایط بخاری و مسلم صحیح بوده با این حال در آن دو کتاب صحیح نیامدهاند.
2- روایاتی که بر طبق شرایط یکی از این دو محدث یعنی بخاری و مسلم صحیح بوده و در صحیحین نیامدهاند.
3- روایاتی که به تشخیص حاکم صحیح بوده گرچه واحد هیچ یک از شرایط بخاری و مسلم نبوده است.
روش حاکم در همان کتاب به این صورت است که پس از نقل هر حدیثی به نوع آن طبق توضیح فوق اشاره میکند مثلاًَ میگوید: «این حدیث واجد شرط بخاری و مسلم است و آنان این حدیث را نیاوردهاند». شمسالدین[535] ذهبی حاکم در تألیف این مستدرک متساهل و کمتوجه[536] شمرده و او را نیز متمایل به اهل تشیع دانسته و دکتر صبحی صالح نیز روش حاکم را نقد کرده و گفته حاکم صحیح بودن احادیثی را بر شیخین لازم دانسته که به هیچوجه لازم نیست آنها را صحیح بدانند زیرا راویان آنها ضعفهایی دارند و بر اکثر احادیثی که حاکم یادآور شده[537] نقدهایی وارد است.
5- مستخرجات
پنجمین بخش از کتابهای غیر مستقل کتابهای مستخرجات است، و مستخرجات جمع مستخرج بوده، و آن عبارت از کتابی است که در آن مؤلف احادیث یک کتاب حدیث را به غیر اسناد صاحب آن کتاب بلکه با سندی که خود فراهم نموده است روایت کند و معلوم است که در طبقات بالا (صحابیها یا تابعین) این دو طریق[538] (طریق اصلی و طریق مستخرج) به هم پیوند میخورند.
تألیف مستخرجات فواید زیادی دارد، از جمله تقویت سند احادیث با توجه به طرق متعاضد، و کم شدن واسطههای روایت با توجه به علو اسناد مستخرج و ترمیم سندهای مقطوع و معلق و مرسل به سندهای متصل و اشتمال احادیث کتابهای مستخرج بر نکات اضافه و جدید، زیرا مؤلف کتاب مستخرج ملزم نیست که احادیث را با همان عبارات موجود در کتب اصلی بیاورد.
محور اصلی مستخرجات صحیحین و کتابهای سنن و تعداد آنها زیاد است و مهمترین آنها عبارتند از:
الف- نسبت به صحیح بخاری، مستخرج ابوبکر[539] اسماعیلی جرجانی (م ـ 371) و مستخرج ابوبکر برقانی (م ـ 425) و مستخرج ابوبکر بن مردویه (م ـ 416) و مستخرج ابواحمد غطریقی (م ـ 377) و مستخرج ابن ابیذهل هروی (م ـ 378).
ب- نسبت به صحیح مسلم، مستخرج ابوعوانه[540] اسفرائینی (م ـ 316) و مستخرج محمدبن رجاء نیشابوری (م ـ 286) و مستخرج محمدبن عبدالله جوزقی نیشابوری (م ـ 388) و مستخرج احمدبن سلمه نیشابوری (م ـ 286).
ج- نسبت به صحیحین، مستخرج محمدبن یعقوب شیبانی معروف به ابن الاحزم (م ـ 344) و مستخرج ابوذر هروی (م ـ 434) و مستخرج ابومحمد بغدادی معروف به خلال (م ـ 439) و مستخرج ابونعیم اصفهانی (م ـ 430).
د- نسبت به سایر کتب ـ مستخرج محمدبن عبدالملک بنامین نسبت به سنن ابوداود، و مستخرج ابونعیم نسبت به کتاب توحید ابن خزیمه و مستخرج ابوعلی طوسی بر سنن ترمذی.
6- کتب اطراف
ششمین بخش از کتابهای غیر مستقل، کتابهای اطراف است، که مؤلف در آن کتابها به ذکر جزئی از حدیث که بر بقیه دلالت دارد، اکتفا کرده است و طرف و اسناد آن حدیث به نقل از ماخذی که حدیث در آن وجود دارد بیان نموده است و کتابهای اطراف حکم فهرست راهنما یا فرهنگ حدیث را دارند و دو فایدهی بسیار مهم دارند اول اینکه آگاهی بر اساتید حدیثها را آسان میکنند زیرا تمام طرف در یک جا فراهم آمده است دوم اینکه نشان میدهند از صاحبان منابع و مجموعههای حدیثی چه کسانی آن حدیث را نقل کردهاند و در چه بابی از کتابهای خود آوردهاند.
مهمترین کتابهای اطراف به ترتیب تاریخ تألیف آنها عبارتند از:
1- اطراف الصحیحین، تألیف ابراهیمبن محمدبن[541] عبید دمشقی (م ـ 400).
2- اطراف الصحیحین، تألیف ابومحمد خلفبن[542] محمد واسطی (م ـ 401).
3- اطراف الصحیحین، تألیف ابونعیم[543] اصفهانی (م ـ 430).
4- اطراف الکتب[544] السته، تألیف محمدبن طاهر مقدسی (م ـ 507).
5- اطراف السنن الاربعه، تألیف ابوالقاسم علیبن حسن معروف به ابن عساکر (م ـ 571).
6- تحفه الاشراف بمعرفه الاطراف، تألیف یوسف بن عبدالرحمن مزی[545] (م ـ 742).
7- اتحاف المهره باطراف العشره[546]، تألیف ابن حجر عسقلانی (م ـ 852).
8- اطراف المسانید العشره، تألیف احمدبن ابیبکر بوصیری، (م ـ 840).
9- موسوعه اطراف الحدیث النبوی الشریف در یازده جلد تألیف و تنظیم و تحریر دانشمندان معاصر (محمد سعید بسیونی زغلول و دکتر عبدالغفار و سلیمان عبدالغفار بنداری).
7- کتب تخریج
هفتمین بخش از کتابهای غیر مستقل، کتابهای تخریج است، بسیاری از مؤلفان در تألیفات خود به عنوان استشهاد یا استدلال احادیثی را ذکر کردهاند و چون مرجع و مأخذ و اسناد آنها را بیان نکردهاند به همین جهت وضعیت آن احادیث از حیث صحت و حسن و ضعف معلوم نیست و مؤلفین کتب تخریج به منبعشناسی اینگونه روایات پرداخته و وضعیت آنها را معلوم کردهاند، بسیاری از مؤلفین به تألیف کتب تخریج اقدام نمودهاند، و کوشاترین آنان[547] جمالالدین ابومحمد سبکی و زینالدین[548] عراقی بودهاند، زینالدین کتابی را با عنوان «المغنی عن حمل الاسفاد فی الاسفار[549] فی تخریج ما فی الاحیاء من الاخبار» تألیف و در آن احادیث موجود در احیاء علومالدین غزالی را تخریج کرد و سپس توضیح داده است که چه کسی آن حدیث را در کتاب خود آورده و کدام صحابی آن را روایت کرده است و بعد بیان میکند که آن حدیث صحیح است یا حسن یا ضعیف این اثر مهم اخیراً همراه کتاب احیاء علومالدین به چاپ رسیده است.
از موارد مهم کتب تخریج، تعیین وضعیت روایاتی است که به صورت پند و مثل در بین مردم رایج گشتهاند و شهرت و معروفیت یافتهاند و چون در میان آن روایات صحیح و سقیم به هم آمیختهاند عدهای از محدثان، با تألیف کتبی به تحقیق در منابع آن روایات و ارزش و اعتبار آنها پرداختهاند و معروفترین این نوع کتابهای تخریج کتابهای زیر میباشند:
1- المقاصد الحسنه[550] فی بیان کثیر من الاحادیث المشتهره علی الالسنه» تألیف شمسالدین محمدبن عبدالرحمن سخاوی (م ـ 902) مؤلف در این کتاب به ریشهیابی روایتهای مشهور پرداخته و با عبارت «لااصل له و لااعرفه» اصل و منشأ بسیاری از آنها زیر سؤال برده است، و این کتاب به وسیله یکی از شاگردان سخاوی، عبدالرحمن بن الدبیع شیبانی تلخیص و تکمیل گردیده، بنام «تمییز الطیب من الخبیث فیما یدور[551] علی الالسنه من الحدیث» و اسماعیلبن محمد عجلونی (م ـ 1162) پس از تلخیص کتاب مقاصد سخاوی و نقل گزیدهای از مطالب آن، مطالب و احادیث فراوانی به نقل از کتب دیگر به آن ضمیمه نمود و آن را «کشف الخفاء و مُزیل الالتباس عما اشتهر من الاحادیث علی ألسنه الناس» نامید.
2- «تسهیل السبل الی کشف الالتباس، عما اشتهر من الاحادیث علی السنه الناس» تألیف عزالدین محمدبن احمد خلیلی (م ـ 1057).
8- کتب معاجم
هشتمین بخش از کتابهای غیرمستقل، کتب معاجم است. معاجم جمع مُعجم که عبارت از کتابی است که احادیث آن بر حسب ترتیب صحابیها یا شهرها یا اساتید یا بر اساس تاریخ وفات اساتید و همچنین بر مبنای فضیلت و تقدم و تأخر آنان در دانش و پرهیزگاری طبقهبندی شده و تنظیم شده باشند، معجمها غالباً به ترتیب حروف الفبا هم تنظیم شدهاند، به این صورت که مؤلف در میان اساتید خود اول از احادیث (ابان) و بعد (ابراهیم) و ... به همین ترتیب پیش میرود، معروفترین معجمنویسان عبارتند از ابوالقاسم سلیمان بن احمد[552] طبرانی (م ـ 360) و ابوعبدالله محمدبن[553] احمد ذهبی (م ـ 748) و ابن جمیع و ابن قانع و ابوبکر احمدبن ابراهیم اسماعیلی.
سلیمانبن احمد طبرانی دارای سه معجم حدیثی است که به معجمهای «صغیر و متوسط و کبیر»[554] موسوم میباشند، و همانگونه که از مطالعهی آنها پیداست «معجم صغیر و معجم متوسط» بر اساس نام استادانش و «معجم کبیر» به ترتیب نام صحابیها طبقهبندی و تنظیم گردیده است، و این کتب در بردارندهی (25000)* بیست و پنج هزار حدیث و در قرن هشتم توسط امیر علاءالدین علی بن بلبان[555] (م ـ 731) با ترتیب جدیدی بازنویسی گردیده است.
9- اجزاء
نهمین بخش از نوشتههای غیر مستقل اجزاء است. اجزاء جمع جزء که به چندین معنی به کار برده میشود:
1- مجموعهای از احادیث که تنها از یک تن نقل شده باشد، خواه آن شخص از طبقهی صحابیها باشد[556] یا از طبقهی بعدی مانند «جزء حدیث ابوبکر صدیقt» و «جزء حدیث مالک» به این معنی هر یک از مسندهای صحابیها یک جزء به شمار میآید.
2- مجموعه احادیثی که عموماً[557] متعلق به موضوع واحدی باشند مانند جزء فضایل القرآن امام شافعی (م ـ 204) و جزء جهاد و زهد عبدالله بن مبارک (م ـ 181).
3- نوشتهای که به بررسی اسناد یک حدیث بپردازد مانند جزء «اختیار الاولی فی حدیث اختصام الملأ الاعلی» تألیف ابن رجب حنبلی.
4- (اربعینات) در حدیث که طبق توضیح کشف الظنون تعدادشان از پنجاه بیشتر است و این اربعیننویسی نیز که از روزگاران پیشین رایج گردیده است، شکلی از جزءنویسی است و کاتب چلبی[558] در کتاب کشف الظنون، در توضیح «اربعین نووی» نوشته است: «برخی از علما در اصول دین چهل حدیث گرد آورده و شرح نمودهاند و برخی در فروع دین و جمعی در جهاد و بعضی در زهد و پارهای در ادب و دستهای در خطب «اربعین» نوشتهاند.
اربعیننویسی[559] به استناد حدیثی است که از پیامبر(صلی الله علیه وسلم) نقل گردیده است. «من حفظ علی امّتی اربعین[560] حدیثا مما یحتاجون فی امر دینهم، بعثه الله یوم القیامهی فقیها عالماً» که نووی صاحب شرح مسلم فرموده به اتفاق تمام حفاظ حدیث مزبور گرچه به طرق زیادی نقل شده ولی کلاً ضعیف[561] هستند ولی علما متفق هستند که در فضایل اعمال عمل به حدیث ضعیف رواست، و صاحب مشکوه نیز از ابن حنبل امام و محدث بزرگ و دارای مسند معروف، نقل کرده که حدیث اربعین هر چند در بین مردم مشهور است ولی سند صحیحی ندارد.
10- کتب موضوعات
دهمین بخش از کتابهای غیرمستقل کتب موضوعات است و موضوعات جمع موضوع به معنی جعلی و ساختگی است و محدثین برای جدا کردن احادیث صحیح و اصلی و شناسایی و استخراج احادیث جعلی و ساختگی کتابهای را تألیف کردهاند که «کتب موضوعات» نامیده میشوند و در طی قرون و اعصار نزدیک به چهل کتاب در نشان دادن احادیث جعلی و ساختگی و طبقهبندی آن روایتها تألیف شدهاند که مهمترین آنها عبارتند از:
1- نخستین کتابی که در این زمینه تألیف گردیده «الموضوعات» تألیف ابوسعید محمدبن علیبن[562] عمر النقاش الحنبلی (م ـ 414) و ذهبی در میزان الاعتدال[563] و ابن حجر در کتابهای «تهذیب التهذیب و لسان المیزان» مطالب زیادی را از آن نقل کردهاند.
2- «تذکره الموضوعات» تألیف ابوالفضل محمدبن طاهر مقدسی[564] (م ـ 507) مؤلف در این کتاب روایتها را به ترتیب حروف الفبا تنظیم کرده تا پیدا کرده احادیث جعلی و موضوع آسان گردد و بعد از نوشتن هر روایتی دیدگاه علمای متخصص رجالشناسی را در طعن و جرح راویان بدنام آن روایت بیان کرده است.
3- کتاب «الاباطیل والمناکیر و الصحاح و المشاهیر»[565] تألیف حسنبن ابراهیم جوزقی (م ـ 543) و ذهبی دربارهی آن گفته است: «جوزقی (یا جوزکانی) در این کتاب هر حدیثی را که معارض با روایت صحیحی دیده به عنوان حدیث موضوع و مجعول[566] از آن نام برده است.
4- «الموضوعات[567] الکبری» یا «الموضوعات من الاحادیث المرفوعات» تألیف ابوالفرج عبدالرحمن بن علیبن[568] جوزی (م ـ 597) این کتاب که بیشتر مطالب آن از کتاب «الاباطیل و ...» اخذ شده است معروفترین کتاب در زمینهی احادیث موضوعه و جعلی است، اما به علت اینکه چند نمونه از روایتهای صحاح سته و مسند احمدبن حنبل را نیز جزء احادیث موضوعه به شمار آورده است، اعتراض جمعی از محدثین و کارشناسان امور احادیث را علیه خود برانگیخته است از جمله ذهبی دربارهی او گفته است: «ابن جوزی بسیاری از احادیث حسن یاقوی را در کتاب موضوعات خود آورده است».[569]
و ابن حجر عسقلانی نیز بعد از تأیید جعلی بودن اکثر روایاتی که او در کتاب موضوعات خود آورده است، شخصیت ابن جوزی را با شخصیت حاکم نیشابوری مقایسه کرده و هر دو را به تساهل و مسامحه متهم ساخته است[570] با این تفاوت که حاکم بسیاری از روایات غیر صحیح را صحیح پنداشته و ابن جوزی به عکس وی در مورد بسیاری از روایات صحیح یا حسن حکم به جعل آنها کرده است، و ابن حجر کتابی[571] را به نام «القول المسدد فی الذب عن مسند الامام احمد» در دفاع از بیست و چهار حدیثی که ابن جوزی آنها را در ردیف موضوعات و جعلیات به شمار آورده و یکی از آن روایات در صحیح مسلم نیز وارد شده، تألیف نموده است. همچنین شیخ سیوطی[572] کتابی را به نام: «القول الحسن فی الذب[573] عن السنن» در دفاع از یکصد و بیست و چند حدیثی که ابن جوزی آنها را در شمار موضوعات آورده است تألیف نموده است.
5- «الباعث علی الخلاص[574] من حوادث القصاص» تألیف زینالدین عبدالرحیم عراقی (م ـ 806) و سیوطی این کتاب را اختصار کرده و آن را «تحذیر الخواص من اکاذیب القصاص» نامیده و در مصر اخیراً به چاپ رسیده است.
6- اللألی المصنوعه[575] فی الاحادیث الموضوعه» تألیف جلالالدین سیوطی (م ـ 911) این کتاب اختصار کتاب موضوعات ابن جوزی که انتقادات وارد بر اصل را در برندارد.
سیوطی در این کتاب سند روایات را حذف نموده و به جای آن نظرات کارشناسان حدیث از جمله ابن جوزی و عسقلانی را نسبت به روایات انتخابی ضمیمه کرده است، در جوامع اسلامی غالباً از این کتاب استقبال به عمل آمده[576] و مکرر چاپ شده است.
7- «تنزیه الشریعه[577] المرفوعه عن الاخبار الشنیعه الموضوعه» تألیف ابوالحسن علیبن محمد کتانی (م ـ 963)این را میتوان مستدرکی بر کتاب (اللألی المصنوعه) سیوطی به شمار آورد و در باب موضوعات جامعترین کتابها[578] است.
8- «تذکره الموضوعات» تألیف جمالالدین فتنی ملقب به ملک المحدثین (م ـ 986).
9- «الفواید المجموعه[579] فی الاحادیث الموضوعه» تألیف محمدبن[580] علی شوکانی (م ـ 1250) به اعتقاد برخی از کارشناسان حدیث، شوکانی در این کتاب به تقلید از ابن جوزی، بسیاری از احادیث صحیح و حسن را در شمار احادیث موضوعه ذکر کرده، و سید عبدالحی با تألیف کتاب «ظفر الامانی» به نقد کار شوکانی مبادرت نموده است (اصول الحدیث، علومه و مصطلحه، محمد عجاج، ص 438).
10- «تحذیر المسلمین من الاحادیث الموضوعه علی سید المرسلین» تألیف محمد بشیر ظافرایی عبدالله مالکی ازهری.
11- کتابهای «الموضوعات الکبری» و «الموضوعات الصغری» یا «المصنوع» تألیف ملاعلی قاری.
انواع علوم الحدیث
همانگونه که در صفحات پیشین بیان کردیم نوع اول از مرحلهی ششم سیر تکاملی ضبط و ثبت احادیث را به وسیلهی تألیف کتب مستقل و غیر مستقل نشان میداد، و نوع دوم از مرحلهی ششم سیر تکاملی که جداسازی احادیث صحیح را از روایات غیر صحیح به وسیله تدوین «علوم الحدیث» یادآور میگردد اینکه به شرح زیر بیان میگردد:
علوم الحدیث، آگاهی و معرفتهایی است که در پرتو آنها، وضعیت احادیث از حیث صحت و ضعف متن و سند آنها و در نتیجه رد و قبول آن احادیث بررسی میگردد، و از دورهی تابعین به بعد همواره علوم الحدیث به شکلی مورد استفاده قرار گرفته است، به عنوان مثال در دورهی تابعین محدثین تصمیم گرفتند که بدون اطمینان از صحت اسناد روایتها، هیچ حدیثی را از کسی نپذیرند[581]، و در دورهی تابع تابعین نیز «فقه الحدیث» به معنای توجه به متن حدیث و پی بردن به مقاصد آن عمیقاً مورد توجه قرار گرفت، و سپس به موازات تعلیم و تعلم «علم الحدیث روایتی» که عبارت بود از روایت قول[582] و فعل و تأییدات و صفات پیامبر(صلی الله علیه وسلم) «علم الحدیث درایتی» نیز که عبارت بود از اصول و قواعدی، که چگونگی راوی و مروی (و متن و سند)[583] را از حیث رد و قبول نشان میداد متداول و تدریجاً به درجهای از تکمیل رسید که حاکم نیشابوری (م ـ 405) در کتابش «معرفه علوم الحدیث» از پنجاه و دوم علم از این علوم نام برده است و این علوم را «اصول الحدیث»[584] نیز گفتهاند.
در همین «علوم الحدیث یا علم الحدیث درایتی یا اصول الحدیث» اصطلاحات بسیاری وضع و متداول گردیده که به «مصطلحات الحدیث» معروف گشتهاند مانند: «صحیح، حسن، ضعیف، مسند، متصل، مرفوع، موقوف، مقطوع، مرسل، منقطع، معضل، مدلّس، شاذ، منکر، افراد، معلّل، مضطرب، مدرج، موضوع، مقلوب، عالی، نازل، مشهور، عزیز، غریز، مؤتلف و مختلف، متفق و مفترق و مسلسل و دهها اصطلاح دیگر» و در کتابهای علم الحدیث درایتی به تفصیل از آنها بحث گردیده است و تحقیقات نشان داده که نخستین شخصیتی که برای اولین بار اصطلاحات حدیث را مانند (خبر واحد، حجیت خبر واحد، عدالت راوی، عدم اعتبار خبر مرسل و خبر منقطع و ...) در رسایل اصولی و فقهی خود آورد، محمدبن ادریس معروف[585] به امام شافعی (204) بوده است، و در اوایل قرن سوم علیبن عبدالله مدینی (م ـ 234) دو کتاب را به نامهای «اصول السنه» و «مذاهب المحدثین» و در انتهای همین قرن نیز ابوبکر احمدبن هارون کتابهایی را به نام «معرفه المتصل من الحدیث المرسل و المقطوع و بیان الطرق الصحیحه» و کتاب «معرفه اصول الحدیث» تألیف نمودهاند، اما اثری از آن کتابها باقی نمانده است و تنها نقل محدثین بعدی از آن کتابها امثال خطیب بغدادی از وجود آنها خبر میدهد، و در قرن چهارم آثار بسیاری در زمینهی علوم الحدیث به رشتهی تحریر کشیده شده است که قبل از همه قاضی ابومحمد حسنبن عبدالرحمن رامهرزی (م ـ 360) کتاب «المحدث الفاضل بین الراوی و الواعی» را تألیف نمود که ابن حجر گفته این کتاب نخستین تألیف[586] در این علم به شمار میآید، سپس ابوالفضل صالحبن محمد تمیمی (م ـ 384) کتاب «سنن الحدیث» را تألیف نمود، و در انتهای این قرن حاکم نیشابوری (م ـ 405) کتاب «معرفه علوم الحدیث» را تألیف نمود، و در آن کتاب به تفصیل از علوم گوناگون حدیث بحث شده است و در سالهای اخیر به چاپ رسیده و مورد توجه محققان قرار گرفته است در اوایل قرن پنجم ابونعیم اصفهانی مطالب مهم و مفید را بر کتاب نیشابوری افزود، آنگاه خطیب بغداد (م ـ 463) با تألیف کتابهای «الکفایه فی معرفه[587] الراویه» و «الجامع لاخلاق الراوی و آداب السامع» و «و شرف اصحاب الحدیث»[588] و «الرحله فی طلب الحدیث» و «تقیید العلم» و ... بحثهای مربوط به مصطلح الحدیث را از عمق و وسعت بیشتری برخوردار نمود، و ابوبکر بن لقطه دربارهی خدمات ارزندهی خطیب بغدادی به علم الحدیث درایتی گفته است: «کسانی که اهل انصاف هستند میدانند که محدثین بعد از خطیب بغدادی ریزهخوار خوان علم و معرفت و کتابهای او هستند.
قاضی عیاض (م ـ 544) نیز در همین زمینه کتابی را بنام «الالماع الی معرفه الصول الروایه و تقیید[589] السماع» تألیف نمود سپس ابوحفص عمربن عبدالمجید (م ـ 580) کتاب «ما لایسع[590] المحدث جهله» را تألیف کرد. آنگاه نوبت به تقیالدین عمروبن عثمانبن صلاح معروف به ابن الصلاح کُرد شهرزوری رسید، که در قرون هفتم مهمترین کتاب مصطلح الحدیث را بنام «مقدمه[591] ابن الصلاح» تألیف نمود، ابن الصلاح، در آن هنگام که به عنوان نخستین استاد و رئیس «دارالحدیث اشرفیه» در دمشق انتخاب گردید، کتابهای حاکم نیشابوری و خطیب بغدادی را پآیهی تدریس و محور بحث خود قرار داد، و از جمعآوری مطالب آنها و نقل بسیاری از آراء متقدمان و تحقیقاتی که خود کرده بود کتاب «مقدمه ابن الصلاح» را تألیف نمود که مشتمل بر شصت و پنج نوع از علوم حدیث است، و آنچه بر اهمیت این کتاب افزود این بود که پایه و اساس تألیفات بعد از خودش قرار گرفت و جمعی از برجستهترین رجال علم مانند شرفالدین نووی (م ـ 676) و قاضی بدرالدین جماعه (م ـ 733) و عمربن رسلان بلقینی (م ـ 805) به تلخیص آن مبادرت ورزیدهاند و جمعی مانند زینالدین عراقی (م ـ 806) و بدرالدین زرکشی (م ـ 794) و ابن حجر عسقلانی (م ـ 854) افاداتی و توضیحاتی بر مقدمه ابن الصلاح نوشتهاند و جمع دیگری مانند زینالدین عراقی (م ـ 806) و جلالالدین سیوطی آن را به نظم کشیدهاند که به «الفیه حدیث» مشهور شده است.
کتاب دیگری که در شرح و توضیح مصطلح الحدیث مورد توجه دانشمندان واقع شده کتاب «نخبه الفکر فی مصطلح اهل الاثر» تألیف احمدبن حجر عسقلانی (م ـ 852) است، مؤلف خود شرحی هم بر آن نوشته و آن را «نزهه النظر فی توضیح نخبه الفکر» نامیده است و برخی از دانشمندان حواشی بر این متن و شرح نوشتهاند.
مورخان حدیث، اوایل قرن دهم را تا اوایل قرن حاضر دوران رکود و جمود تألیفات علم الحدیث به شمار میآورند و اوایل قرن حاضر را زمان حرکت مجدد قلمها جهت تألیف کتابهای این علم میدانند و در این عصر کتب جامع و مفیدی در این علم تألیف شدهاند که از جملهی آنها: «قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث» تألیف جمالالدین قاسمی و کتاب «علوم الحدیث و مصطلحه» تألیف صبحی صالح و کتاب «قواعد اصول الحدیث» تألیف احمد عمر هاشم، و کتاب: «قواعد فی علم الحدیث تألیف حبیب احمد کبرانوی، و کتاب: «اصول الحدیث، علومه و مصطلحه» تألیف محمد عجاج خطیب، و کتاب «نشأهی علوم الحدیث و مصطلحه» نیز از همین دانشمند، و کتاب «الوسیط فی علوم و مصطلح الحدیث» تألیف محمد ابوشهبه، و کتاب «مباحث فی علوم الحدیث» تألیف مناع القطان، و کتاب «منهج النقد فی علوم الحدیث» تألیف نورین عتر و ... .
علوم متعددی، در سیر تکاملی جداسازی احادیث صحیح از روایات غیر صحیح زیربنای «علم الحدیث درایتی یا اصول الحدیث» هستند که اینک مهمترین آنها را بیان بنماییم.
1- علم علل الحدیث
علل جمع علت است و علت در اصطلاح محدثین عیبی است مخفی و پوشیده که از حیث سند[592] یا متن یا هر دو بر حدیث[593] عارض شده که فقط کارشناسان بسیار دقیق و ماهر از آن آگاه خواهند بود، چنین حدیثی را حدیث «معلّل» مینامند که در واقع یکی از اقسام حدیث ضعیف است. هر چند در ابتدای امر به علت پوشیده بودن عیبش یک حدیث صحیح به نظر میرسد و کارشناسان بسیار ماهر و دقیق از راه نشان دادن آن عیب ضعف آن حدیث را معلوم مینمایند.
علم علل الحدیث، از قدیمیترین شعبههای علم الحدیث درایتی است و محدثین معروف و ماهری در تحقیق آن علم کتابهایی را تحت عنوان «العلل» یا «علل الحدیث» تألیف نمودهاند، که برخی بر حسب ابواب فقهی و پارهای بر حسب مساند آنها را تنظیم کردهاند و در هر دو شکل حدیثی را نقل کرده و به ذکر علت یا علل آن پرداختهاند.
سابقهی این علم به قرن دوم هجری برمیگردد، و قدیمیترین آثاری که در زمینهی بیان علل باقی ماندهاند عبارتند از: «التاریخ و العلل» تألیف یحییبنمعین (م ـ 223) و کتاب «علل الحدیث» تألیف امام احمدبن حنبل (م ـ 241) و کتاب المسند المعلل تألیف یعقوب بن شیبه سدوسی (م ـ 262) و کتابهای علل از محمدبن عیسی ترمذی (م ـ 279) و علیبن مدینی[594] (م ـ 234) مسلمبن الحجاج (م ـ 261)[595] وابن ابیحاتم (م ـ 327)[596] و علیبن عمر دارقطنی (م ـ 375)[597] و حاکم نیشابوری (م ـ 405)[598].
کتاب دارقطنی موسوم به «العلل الوارده فی الاحادیث النبویه» که جامعترین کتاب در این مورد به شمار میآید به صورت مساند تنظیم و بالغ بر دوازده جلد است.
متأخرین نیز این کتابها را در علل تألیف کردهاند:
1- «العلل المتناهیهی[599] فی الاحادیث الواهیهی» تألیف عبدالرحمن بن جوزی (م ـ 597) و کتاب «الزهر المطلول[600] فی الخبر المعلول» تألیف ابن حجر عسقلانی، (م ـ 852) و همچنین برخی از متأخرین در کتابهای حدیث نه به صورت مستقیم بلکه به صورت جنبی علت یا علل برخی از احادیث را بیان نمودهاند مانند زیلعی در کتاب «نصب الرایه» و ابن حجر در «فتح الباری» و شوکانی در «نیل الاوطار» و ابن حزم در «المحلی» و ابن قیم در «تهذیب سنن ابیداود».
2- علم مختلف الحدیث
شعبهی دیگری از شعبههای علم الحدیث درایتی «علم مختلف الحدیث» است و آن عبارتست از قواعدی مانند قاعدهی تقیید مطلق و تخصیص عام و تعدد حادثه و ... که به وسیلهی آنها تضاد و تعارض ظاهری که در بین دو حدیث مشاهده میگردد به حالت توافق و تعاضد در میآید، و چون به وسیله قواعد علم مختلف الحدیث غبار تعارض از چهرهی نورانی احادیث دور میگردد آگاهی از این علم بر هر عالم دانشمندی واجب است.
شیخ سیوطی در تدریب الراوی[601] نوشته است نخستین کسی که در زمینه مختلف الحدیث به بحث پرداخت محمدبن ادریس شافعی (م ـ 204) بود، که وی علاوه بر اینکه در خلال مباحث فقهی خود در کتاب «اُمّ» اصولی را جهت جمع کردن روایات اختلافی وضع نمود، کتابی را نیز با عنوان «اختلاف الحدیث» تألیف[602] کرد، که در آن کتاب به تفصیل جمع بین روایات اختلافی را مورد بحث قرار داد، و این کتاب اخیراً در جلد هشتم اُمّ از صفحهی 586 تا 678 در 92 صفحه به چاپ رسیده است. این علم را «علم تلفیق الحدیث»* نیز نامیدهاند. و بعد از امام شافعی ابن قتیبهی دینوری (م ـ 276) در این علم کتابی را با عنوان: «تأویل مختلف الحدیث» تألیف نمود و از دیگر کسانی که در قرن سوم و چهارم در این علم به تألیف کتابهای توفیق یافتهاند میتوان از ابن جریر طبری (م ـ 310) و ابویحیی زکریای بن یحیی الساجی (م ـ 370) و ابوجعفر طحاوی (م ـ 321) نام برد، و نام کتاب ابوجعفر طحاوی «مشکل الآثار» است که در هند به چاپ رسیده است و در اوایل قرن پنجم ابوبکر محمدبن حسن بن فورک (م ـ 409) کتاب «مشکل الحدیث و بیانه» را تألیف کرده که در هند به طبع رسیده است و در اواخر قرن ششم ابن جوزی (م ـ 597) با تألیف کتاب مفید و مهم «التحقیق فی احادیث الاختلاف» گام بلندی را در راه جمع و توافق بین روایات اختلافی برداشت.
صبحی صالح بعد از بحث[603] از این علم و برخی از مؤلفین آن، مثالی نیز برای رفع تعارض بین دو حدیث را، اینگونه بیان کرده است: «مثال مانند فرمودهی پیامبر(صلی الله علیه وسلم) (لاعدوی) یعنی: بیماری از کسی به دیگری منتقل نمیشود و فرمودهی دیگر پیامبر(صلی الله علیه وسلم): «فرّ من المجذوم کما تفرّ من الاسد» یعنی همانگونه که از شیر درنده میگریزی از مبتلا به بیماری جذامی بگریز. که هر دو حدیث صحیح هستند و اولی انتقال بیماریها را نفی و دومی سرایت بیماریها را اثبات مینماید و ظاهراً با هم تعارض دارند، و صبحی صالح تعارض ظاهری این دو حدیث را (به نقل از التدریب، ص 198 و شرح نخبه (ص 15) اینگونه رفع کرده. «انّ هذه الامراض لاتعدی بطبعها، لکن الله جعل مخالطهی المریض للصحیح سبباً لاعدائه مرضه و قدیتخلّف ذلک عن سببه کما فی غیره من الاسباب» یعنی: منظور حدیث اول این است که این امراض به اقتضای طبیعت خود از کسی[604] به دیگری سرایت نمیکند، اما خداوند متعال اختلاط و آمیختن افراد سالم را با افراد بیمار سبب سرایت بیماری از بیمار به شخص سالم قرار داده است و گاهی این امر از سبب خود تخلف میکند مانند موارد دیگری از اسباب».[605]
اما به نظر نگارنده توجیه و تأویل فوق نه با علوم تجربی میسازد و نه با تفکر جاهلیت قبل از اسلام سازگاری دارد، و به اعتقاد من بهترین توجیه و تأویل برای برطرف کردن تعارض بین آن دو حدیث این است که بگوییم اولاً سرایت بیماریهایی میکروبی یک امر قطعی است و باید از سرایت آنها با وسایل ممکن جلوگیری کرد، همانگونه که در دوران خلافت[606] امام عمرt بیماری واگیر و مسری «وبا و طاعون» در نهرهای شام بروز نمود و برای جلوگیری از سرای آن طبق فرمودهی پیامبر(صلی الله علیه وسلم): «در هر جایی و با بروز کرد از آنجا خارج نشوند و به آنجا هم وارد نشوند» عمل نمودند.[607]
ثانیاً در دوران جاهلیت قبل از اسلام در میان عربها و حتی بعد از اسلام نیز در میان برخی از روستاییان دور از محافل علما و دانشمندان. بعضی معتقد بودند که با گفتن کلماتی یا انجام دادن حرکات و اعمالی امکان دارد بیماری را از کسی به کس دیگر اینگونه منتقل کرد که در یک زمان شخص سالم، بیمار گردد و بیمار، سالم شود، درست مانند منتقل کردن اجسام از جایی به جای دیگر که محل اولی خالی میماند و این عبارت را گاهی بر زبان میآوردند «بیماری خودم را به تو دادم، بیماری من از آن تو باشد» و پیامبر(صلی الله علیه وسلم) با حدیث «فرّ من المجذوم ... » به مطلب اول و با حدیث «لاعدوی» به نفی مطلب دوم اشاره فرموده است که هر دو امر کاملاًَ درست و مطابق علوم تجربی و تفکر دوران جاهلیت قبل از اسلام هستند.
3- علم ناسخ و منسوخ
شعبهی دیگری از علم الحدیث درایتی علم ناسخ و منسوخ است، که دربارهی احادیثی بحث میکند که با هم به گونهای متعارض هستند که توافق بین آنها نه با قوانین (علم مختلف الحدیث) و نه از راه دیگر امکان ندارد، و تنها یک قاعده تعارض بین اینگونه احادیث را حل میکند و آن قاعده این است که هر کدام از آن دو حدیث تقدمش ثابت شد منسوخ به شمار میآید و آنچه تأخرش ثابت گردید ناسخ شمرده میشود[608] و حکم ناسخ باقی و حکم منسوخ سپری شده است و تقدم و تأخر یکی از دو حدیث گاهی از راه بیان پیامبر(صلی الله علیه وسلم) معلوم میگردد و مانند این حدیث: «کنت نهیتکم عن زیارهی القبول فزوروها» قبلاً شما را از دیدار مزارها منع کردهام، حالا از آن مزارها دیدار به عمل بیاورید و مانند این حدیث: «و کنت[609] نهیتکم عن لحوم الاضاحی فوق ثلاث، فکلوا منها ما بدالکم» یعنی: قبلاً بیش از سه شبانهروز شما را از تناول گوشت قربانیها منع کردهام حالا هر زمانی به دست شما رسید تناول کنید». و گاه تقدم و تأخر یکی از دو حدیث و در نتیجه ناسخ بودن یکی و منسوخ بودن دیگری از راه تارخی و سیرهشناسی ثابت میگردد مانند این حدیث: «افطر الحاجم و المحجوم»[610] یعنی: حجامتکننده و حجامت شده هر دو روزهشان باطل میشود». و این حدیث: «احتجم و هو صائم محرم»[611] یعنی: پیامبر(صلی الله علیه وسلم) حجامت کرد در حالی که روزه بود و در حال احرام هم بود و چون طبق تاریخ و سیرهشناسی حدیث اول در رابطه با جعفربن ابیطالب و قبل از فتح مکه بوده وحدیث دوم راوی آن ابن عباس است که به هنگام فتح مکه با پدرش مسلمان شدهاست پسحدیث اول مقدم و منسوخ و حدیث دوم مؤخر و ناسخ است.
این شعبه از علم الحدیث درایتی از قدیمیترین شعبهها است و نخستین کسی که کتابی را در این زمینه نوشته است قتاده بن دعایه سدوسی (م ـ 118) میباشد که فعلاً اثری از آن[612] نمانده است و نووی گفته امام شافعی در زمینه[613] این علم بسیار توانمند و از سابقین به شمار میآید. در قرن سوم و چهارم عدهای از محدثین در مورد ناسخ و منسوخ تألیفاتی نگاشتهاند از جمله امام احمدبن حنبل (م ـ 241) و ابوداود سجستانی (م ـ 275) و ابوبکر احمدبن محمد اثرم (م ـ 261) و احمدبن اسحاق دیناری (م ـ 318) و محمدبن بحر اصفهانی (م ـ 322) و احمدبن محمد نماس (م ـ 338) و ابومحمد قاسم بن اصبغ (م ـ 340) و ابوحفص عمر احمد بغدادی معروف به ابن شاهین (م ـ 385)[614] و هبهی بن سلامه (م ـ 410) اما اکثر این کتابها به دست متأخرین نرسیده و تنها کتاب ابن شاهین باقی مانده و پس از تحقیق به وسیلهی چند کارشناس احادیث در بیروت هم به چاپ رسیده است و کتاب ابن اثرم نیز باقی مانده ولی به صورت نامنظم و هنوز به چاپ نرسیده است و در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هشتم دو کتاب بسیار مهم به شرح زیر در این شعبه از علم الحدیث درایتی تألیف شدهاند:
1- کتاب «الاعتبار، فی الناسخ[615] و المنسوخ من الآثار» تألیف ابوبکر محمدبن موسی حازمی[616] (م ـ 584) است و کتاب بسیار جامع و پرمحتواست و بر مبنای ابواب فقهی مرتب شده و در هر باب روایایتی که تعارضی در بین آنها به نظر رسیده آورده شده است و پس از نقل آرای دانشمندان دربارهی رفع تعارض آن روایتها، خود نیز نظر خود را اظهار نموده است.
2- کتاب «رسوخ الاخبار فی منسوخ الاخبار» تألیف ابواسحاق برهانالدین ابراهیم بن عمر جعبری (م ـ 732).
4- علم غریب الحدیث
یکی دیگر از شعبههای علم الحدیث درایتی «علم غریب الحدیث» است و آن آگاهی از شرح و تفسیر کلمات و جملاتی از احادی است که به علت دوری از زمان پیامبر(صلی الله علیه وسلم) و اصحاب و عدم احاطه به زبان اصیل عربی آن کلمات و جملات، غریب[617] به نظر میرسند و نیازمند[618] شرح و تفسیر هستند، و به اعتقاد حاکم نیشابوری نخستین کسی که کتابی را در شرح و تفسیر کلمات و جملات غریب احادیث نوشته نضربن شمیل مازنی[619] (م ـ 204) بود ولی قبل از او ابوعبیده معمربن مثنی بصری (م ـ 210) کتاب مختصری را در این زمینه تألیف[620] نموده بود و در همین قرن قاسم بن سلام (م ـ 223) و ابن قتیبه[621] دینوری (م ـ 276) و ابراهیم حربی (م ـ 285)، کتابهایی را در غریب الحدیث تألیف نمودهاند و در اواخر قرن چهارم ابوسلیمان صمد الخطایی (م ـ 378) و در اوایل قرن پنجم احمدبن محمد هروی (م ـ 401) در این زمینه کتابهایی تألیف کردهاند، در کتاب هروی علاوه بر غرایب احادیث تعابیر مشکل آیههای قرآن نیز شرح و تفسیر شده بود، و در قرن ششم، ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزی (م ـ 514) و زمخشری(م ـ 538) و ابوموسی محمدبن ابیبکر مدینی (م ـ 581) کتابهایی در زمینه علم غریب الحدیث تألیف کردهاند، و کتاب زمخشری نامش «الفایق فی غریب[622] الحدیث» است و در اوایل قرن هفتم، ابوالسعادات مبارک بن محمدن معروف به ابن اثیر (م ـ 604) با مبنا قرار دادن کتابهای هروی و ابوموسی مدینی و به استفادهی مستقیم از کتابهای احادیث اعم از صحاح و سنن و جوامع، کتاب معروف «النهایه[623] فی غریب الحدیث و الاثر» تألیف نمود، که به گفته شیخ سیوطی این کتاب بهترین و جامعترین کتابی است که در علم غریب الحدیث تألیف گردیده است و شیخ سیوطی آن را مختصر کرده و «الدر النشیر، تلخیص نهایه ابن الاثیر» نامیده است و کتاب نهآیهی ابن اثیر مکرر چاپ شده و در دسترس عموم قرار گرفته است.
5- علم رجال الحدیث
یکی دیگر از شعبههای علم الحدیث درایتی، علم رجال الحدیث است و آن علمی است که از روایتکنندگان بحث میکند از جهت روایت آنها[624] و رد و قبول آن روایتها، بر خلاف «علم تراجم» که در آن شخصیتها نه فقط از حیث روایتشان، بلکه از جنبههای مختلف و گوناگون مانند محل تولد و وفات و نژاد و موطن و آثار و غیره از آنان بحث میشود، خلاصه علم رجال الحدیث از تحقق شرایط راوی یعنی (اسلام و عدالت و عقل و حافظه) در یکایک راویان حدیث بحث میکند.
رجال در ترکیب «علم رجال» به دو بخش تقسیم میشود، اول طبقه اصحاب جمع صاحب و صحابی کسی است که در حالی که مسلمان بوده به خدمت پیامبر(صلی الله علیه وسلم) رسیده و به محضر او شرفیاب شده باشد، خواه مصاحبتش طولانی یا کوتاه و در خدمت پیامبر(صلی الله علیه وسلم) به جهاد رفته باشد یا به جهاد نرفته باشد و اصحاب عموماً عادل به شمار میآیند و مانند طبقات دیگر پذیرای جرح و تعدیل نیستند و در شرح احوال طبقه اصحاب کتابهای مهم و مفصلی نوشته شده است که از مهمترین آنها:
1- «استیعاب، فی معرفه[625] الاصحاب» تألیف عبدالبر اندلسی (م ـ 462).
2- «اُسد الغابه فی معرفه الصحابه» تألیف عزالدین معروف به ابن اثیر (م ـ 630) این کتاب بسیار مفصل و مشتمل بر چند کتابی است که در این مورد نوشته شدهاند و از جمله مشتمل بر استیعاب است و هر چند بسیار مهذب و تحقیقی است، اما به اعتقاد برخی از اهل تحقیق در چندین مورد، غیر صحابیها را صحابی شمرده است و ذهبی در کتاب مختصری به نام «التحریر» آنان را مشخص کرده و این نقص را هم برطرف نموده است.
3- «الاصابه فی معرفه الصحابه»[626] تألیف ابن حجر عسقلانی (م ـ 852) این کتاب جامع کتابهای استیعاب و اسدالغابه و عاری از اشکالات اسد الغابه و مشتمل بر اضافاتی است که ابن حجر از کتابهای دیگر استفاده کرده است، و این کتاب سودمندترین کتابی است که در صحابیشناسی تألیف گردیده و شیخ سیوطی که شاگرد مؤلف بوده آن را تلخیص نموده و «عین[627] الاصابه» نامیده است.
برخی از رجالیون با ترکیب طبقات و ترکیب علم رجال و علم تراجم شرح حال جمع بیشماری از حافظان و راویان احادیث را به گونهای مفصل بیان نمودهاند مانند شمسالدین محمد ذهبی (م ـ 748) که کتاب مفصل چند جلدی (تذکره الحفاظ)[628] را به این شیوه تألیف نموده است.
دوم طبقه غیر اصحاب که پذیرای جرح و تعدیل میباشند و به صورتهای گوناگون از آنان بحث شده است.
1- عدهای در تألیفات خود فقط «ضعفاء» و افراد بدنام را شناسایی کردهاند، تا مردم از قبول احادیث روایت شدهی آنان پرهیز کنند، مانند یحییبن معین (م ـ 223) و علیبن مدینی (م ـ 234) و محمدبن اسماعیل[629] بخاری (م ـ 256) در کتاب «الضعفاء الکبیر» و نسائی (م ـ 303)[630] در کتاب «الکامل فی ضعفاء الرجال».
2- عدهای در تألیفات خود فقط به شناسایی افراد مورد وثوق پرداختهاند و تحت عنوان «الثقات» کتابهایی را تألیف نمودهاند، تا مردم با اطمینان خاطر، احادیث روایت شدهی آنان را قبول کنند مانند ابوالحسن احمدبن عبدالله عجلی (م ـ 261) و ابوالعرب محمدبن احمد تمیمی (م ـ 333) و احمدبن حبان[631] بستی (م ـ 354) در کتابهای «الثقات» و «مشاهیر علماء الامصار» و عمربن احمدبن[632] شاهین (م ـ 385) و در قرن نهم زینالدین قاسم[633] حنفی (م ـ 876) کتابهایی در بیان «ثقات» نوشتند.
3- برخی از رجالیون تنها به بررسی رجال برخی از کتب حدیث پرداختهاند و در این زمینه بررسی رجال راوی صحیح بخاری و صحیح مسلم از رجال بقیهی کتب چشمگیرتر است، از جمله کتاب: «التعدیل و التجریح لمن روی[634] عنه البخاری فی الصحیح» تألیف سلیمانبن خلف ماجی (م ـ 474) و کتاب «رجال صحیح مسلم» تألیف احمد بن علی (م ـ 428) و کتاب «رجال البخاری و مسلم» تألیف دارقطنی (م ـ 385) و کتاب الجمع بین رجال الصحیحین» تألیف ابونصر کلاباذی (م ـ 398) و کتاب دیگر باز به نام «الجمع بین رجال الصحیحین» تألیف محمدبن طاهر مقدسی (م ـ 507) و همچنین حاکم نیشابوری (م ـ 404) و هبهالله بن حسن لالکالی، هر یک کتابی را در بررسی رجال بخاری و مسلم نوشتهاند.
در بررسی رجال کتابهای حدیث دیگر نیز کتابهای نوشته شدهاند از جمله کتاب «التعریف برجال الموطا» تألیف محمدبن یحیی (م ـ 416) و کتاب «تسمیه شیوخ ابیداود» تألیف حسینبن محمد (م ـ 498) و کتاب «الکمال[635] فی معرفه الرجال» تألیف عبدالغنی مقدسی (م ـ 600) که مشتمل بر رجال صحاح سته است و در اوایل قرن هشتم یوسف زکی مزی (م ـ 746) با تألیف کتاب «تهذیب[636] الکمال» به تکمیل آن کتاب اقدام نمود، سپس هر یک از ذهبی (م ـ 748) و ابن حجر عسقلانی (م ـ 852) در کتابهای تحت عنوان « تهذیب التهذیب» به تلخیص و ویرایش کتاب مزی پرداختند.
6- علم جرح و تعدیل
یکی دیگر از شعبههای علم الحدیث درایتی علم جرح و تعدیل است، و آن علمی است که از روایان احادیث بحث میکند از حیث عیبی که دارند و سبب رد روایت آنان میشود و از حیث حسنی که دارند و واجد شرایط قبول[637] روایتها میباشند و تعبیرات و الفاظی که برای نشان دادن عیب راوی یا حسن راوی به کار گرفته میشود ماند: «ثقه، مُتقِن، صدوقٌ، ثقه حافظٌ لابأس به و ...» برای نشان دادن تعدیل و مانند: «متهم بالکذب، متروک الحدیث، واهی الحدیث، کذّابٌ، وضّاعٌ» برای نشان دادن جرح.
این علم از عصر اصحاب به بعد، مورد استفاده قرار گرفته است از صحابیها ابن عباس[638] (م ـ 96) و انسبن مالک (م ـ 93) و از تابعین شعبی (م ـ 104) و ابن سیرین (م ـ 110) و در اواخر عصر تابعین اعمش (م ـ 148) و شعبه (م ـ 160) و مالک (م ـ 179) و از اتباع تابعین ابن مبارک (م ـ 180) و ابن عیینه (م ـ 197) و عبدالرحمن بن مهدی (م ـ 148) عموماً این علم را در جهت رد و قبول روایتها به کار گرفتهاند، و یحیی بن معین (م ـ 233) و امام احمد بن حنبل (م ـ 241) در تألیفات خود قلهی رفیع این علم را نشان دادهاند، و از کتابهای بسیار مفصل و جامع جرح و تعدیل «طبقات ابن سعد»[639] زهری بصری (م ـ 230) میباشد که پانزده جلد است و به چاپ هم رسیده است.
این کتاب بعد از چند قرن توسط شیخ[640] سیوطی تلخیص گردیده و به نام: «إنجاز الوعد[641] المنتقی من طبقات ابن سعد» نامگذاری گردیده است و علیبن المدینی (م ـ 234) در تاریخش که ده جلد است و همچنین بخاری (م ـ 256) در تاریخهای سهگانهی خود، و ابوحاتم رازی (م ـ 327) در کتاب «جرح و تعدیل و ابن حبان[642] (م ـ 354) در کتاب اوهام اصحاب التواریخ که ده جلد است، مفصل از جرح و تعدیل راویان بحث کردهاند، و ذهبی (م ـ 747) نیز کتاب «میزان الاعتدال» را در جرح و تعدیل راویان تألیف نمود، و ابن حجر عسقلانی (م ـ 852) با تألیف کتاب «لسان المیزان»[643] آن کتاب را مرتب و مهذب ساخته است.
در این لحظه که زبان بیان خامه، به پایان بحث نامه رسیده است، بعد از گفتن «الحمدالله، و الصلوهی علی محمد رسولالله(صلی الله علیه وسلم)، و السلام علی الصالحین من عباد الله» خامه، شکرگویان و وداعکنان تا زمینه و زمان دیگر، دم از بیان فرومیبندد.
مهاباد ـ بیست و نهم فروردین سال یک هزار و سیصد و هشتاد و دو شمسی مطابق با پانزدهم صفر یک هزار و چهارصد و بیست و چهار قمری ـ عبدالله احمدیان
توجه: لیست منابع و مآخذ در آرشیو سایت موجود و محفوظ است.
نظرات